شیفتم تموم شده بود و از بیمارستان میرفتم بیرون که پیجم کردن اتاق عمل اما با دیدن مربض به جنون رسیدم.
Similar Tracks
۳سالم بود که بابام فوت کرد ، مادرم بخاطر فقر زیاد منو فروخت به یه خانم و آقا...بعد از گذشت بیست سال
داستان تقدیر
ادامه سفر با دوستان عزیزم جاهای دیدنی شهمیرزاد وییلاقات اطراف ان #شهمیرزاد #سمنان #iran #travel
Zohi trips
داستان ارسالی : متفاوت ترین داستان و اتفاق شوکه کننده ای ک میشه شنید اینجاس😱حتما ببینش روش کلیک کن👌
عمق واقعیت
شوهرم یهو به طرز عجیبی مُرد...اما سالها بعد صحنه ای دیدم که باعث شد بیهوش شم.نجمه#مستان#داستان_واقعی
mastan
با پسری ازدواج کردم که همه فکر میکردن خوشبخت ترین دختر شهرم…ولی فردای بعد عروسی کاری کرد که سکته زدم
داستان تقدیر
پدربزرگم تو وصیت نامش نوشته بود اگه با یه مرد ۷۵ساله که ۵۵سال ازم بزرگتر بود ازدواج کنم...
داستان تقدیر
داستان واقعی:💥بی نهایت جذاب و شنیدنیه:پسرخالم روی بالکن جوری خواهرمو می.. کرد که!!!
داستان های واقعی تلخ وشیرین فارسی با شبرو
داستان واقعی:داستان ارسالی..متفاوت ترین داستان عمرتو گوش بده.. #داستان_واقعی #پادکست #داستان
آوای داستان Avaye Dastan